شوق ساف
چهار شنبه 24 مهر 1392برچسب:, :: 1:6 :: نويسنده : سجاد

 

ای امیر عرفه، بی تو صفا نیست که نیست

بی تو اندر عرفه عشق و وفا نیست که نیست

یوسف زهرا، مهدی، حاجتی به غیر ظهورت نیست که نیست

عید مبارک

جمعه 7 تير 1392برچسب:, :: 21:0 :: نويسنده : سجاد

حدث و سالک وارسته مرحوم مجلسی اول میگوید: "در اوایل جوانی مایل بودم نماز شب بخوانم اما نماز قضا بر عهده‌ام بود و به همین دلیل احتیاط می‌کردم و نمی‌خواندم. خدمت شیخ بهائی رحمه الله عرض نمودم، فرمود: "نماز قضا بخوان" اما من با خود می گفتم نماز شب خصوصیات خاص خود را دارد و با نمازهای واجب فرق می‌کند. یک شب بالای پشت بام خانه ام در خواب و بیداری بودم که امام زمان(ع) را در بازار خربزه فروشان اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف نزد او رفتم و سوالاتی کردم ازجمله خواندن نماز شب. فرمود: "بخوان!"
عرض کردم: "یابن رسول الله، همیشه دستم به شما نمی‌رسد! کتابی به من بدهید که به آن عمل کنم."
فرمود: "برو از آقا محمدتاج کتاب بگیر!" در خواب گویا او را می‌شناختم؛ رفتم کتاب را از او گرفتم و مشغول خواندن بودم و می‌گریستم که از خواب بیدار شدم.
از ذهنم گذشت که شاید محمدتاج همان شیخ بهائی است و منظور امام از تاج، این است که شیخ بهایی ریاست شریعت را در آن دوره به عهده دارد.
نماز صبح را خواندم و خدمت ایشان رفتم. دیدم شیخ با سید گلپایگانی مشغول مقابله صحیفه سجادیه است.
ماجرا را برایش نقل کردم. فرمود: "انشاءالله به چیزی که می خواهی می‌رسی."
بعد ناگهان یاد جایی که امام را در آن ملاقات کرده بودم، افتادم و به کنار مسجد جامع رفتم. در آنجا آقا حسن تاج را دیدم که از آشنایان قدیمم بود. مرا که دید گفت: "ملامحمدتقی! من از دست طلبه ها به تنگ آمده‌ام. کتاب را از من می‌گیرند و پس نمی‌دهند. بیا برویم خانه یک سری کتب به تو بدهم." مرا به خانه‌اش برد، در اتاقی را باز کرد و گفت: "هر کتابی را که می‌خواهی بردار!"
کتابی را برداشتم؛ ناگهان دیدم همان کتابی است که دیشب در خواب دیده بودم. "صحیفه سجادیه" بود. به گریه افتادم. برخاستم و بیرون آمدم.
گفت: "باز هم بردار!"
گفتم: "همین بس است."
پس شروع نمودم به تصحیح و مقابله و آموختن صحیفه سجادیه به مردم. و چنان شد که از برکت این کتاب، بسیاری از اهل اصفهان مستجاب الدعوه شدند.
مرحوم مجلسی دوم می‌فرماید: " مجلسی اول چهل سال از عمر خود را صرف ترویج صحیفه کرد و انتشار این کتاب توسط او باعث شد که اکنون خانه‌ای نیست که صحیفه در آن نباشد. این حکایت بزرگ باعث شد بر صحیفه شرح فارسی بنویسم که عوام و خواص از آن بهره‌مند شوند."

اللهم عجل لولیک الفرج

جمعه 7 تير 1392برچسب:, :: 20:58 :: نويسنده : سجاد

وهابیون در صفحات فیسبوک خود این چنین گفته اند:

 


 

 

ترجمه :

 

حمید علیمی را متوقف کنید

 

این انسان شیعه را بکشید

 

این شخص برای مبارزه به سوریه آمده است .

 

او یک تروریست هست.

 


 

 

 
 
ترجمه:
نام حمید علیمی و عکسشو در ذهنتان نگه دارید.

 

او یک ایرانی است

 

او شیعه است.

 

او یک سخنران و یک مداح ایران است که برای جنگ با مخالفان دولت آمده است.

 

او از طرف ایران مامور به آمدن به سوریه شده است.

 

در سایت های ایرانی از او شدیدا حمایت شده است.

 

او را بکشید ای مجاهدان راه خدا.

 

شیعه باید نابود شود

 

 

بهشتی باشید.


 

 

 


 

به گزارش خبرنگار عقیق، مراسم دهه میلاد حضرت بقیه الله الاعظم، دوازدهمین اختر تابناک امامت و ولایت با حضور جمع بسیاری از شیفتگان و دلباختگان به ساحت قدسی حضرت ولیعصر در خیمه الانتظار مشهد مقدس برگزار شد.
 
در این مراسم معنوی، حجت الاسلام و المسلمین دهنوی، کارشناس مسائلی سبک زندگی سخنرانی کرد و حاج مهدی مختاری به شعرخوانی و مداحی پرداخت.
 
 
حجت الاسلام دهنوی در این مراسم به تبیین سبک زندگی مهدوی پرداخت و گفت: سبک زندگی مهدوی مربوط به چگونگی شیوه زندگی امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف نیست، بلکه به مسائلی پرداخته می شود که آن حضرت از شیعیان و مسلمانان انتظار دارند و این در حقیقت سبک زندگی مطلوب حضرت مهدی است یعنی ایشان دوست دارند که زندگی ما همانطور که می خواهند، باشد.
 
وی با بیان این که در سبک زندگی مهدوی، مطلوب آن است که جامعه اسلامی براساس دین زندگی کند، تصریح کرد: در این شیوه زندگی، جامعه اسلامی باید به گونه ای قدم بردارد که مطابق با احکام الهی باشد، یعنی به واجبات عمل کرده و محرمات را ترک نمایند.
 
این کارشناس مسائل خانواده در ادامه افزود: تمامی احکام جامعی که خداوند متعال برای زندگی انسان تدوین نموده است، برای ارتقاء زندگی اوست؛ به عنوان مثال نمازی که انسان آن را برپا می دارد دارای آثار روحی و معنوی فراوان برای آدمی است.
 
وی با اشاره به این نکته که امروزه فواید بسیاری از احکام الهی به واسطه علم روز به اثبات رسیده است، در مثالی بیان کرد: امروزه از نظر علمی ثابت شده است که میزان سکته های مغزی غیر مسلمانان از مسلمانان بیشتر است، چرا که بیشتر این سکته ها در صبحگاه یعنی همان موقع نماز صبح رخ می دهد.
 
دهنوی اضافه کرد:در احکام دین مبین اسلامی برای همه واجبات حکمت هایی وجود دارد و این امر از طریق علم روز ثابت شده است. بنابراین واجبات برای ارتقاء زندگی جوامع بشری است و محرمات(محدودیت ها) برای مصونیت جسم و جان و روح و روان انسان ها است.
 
وی در بخش دیگری از سخنانش به تبیین مضرات اجتماعی روابط نا مشروع دختر و پسر اشاره کرد و ابراز داشت: در روایتی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده است «اگر مردی با خانم نامحرمی(و یا بالعکس) شوخی کند، خداوند متعال در قیامت به ازای هر کلمه، هزار سال آن را در چاه های جهنم حبس می کند».
 
وی سپس نتیجه گرفت: تازمانی که جامعه اسلامی حدود الهی را رعایت نکند، جامعه ما جامعه ای مهدوی نخواهد شد.
 
متن شعر حاج مهدی مختاری:
 
خوب است که عاشق جگری داشته باشد
آشفتگی بیشتری داشته باشد
 
پرواز من این است که یک کنج بیافتم
این بال بعید است پری داشته باشد
 
ای یار سفر کرده نگاه پر لطفت
وقتش شده بر ما نظری داشته باشد
 
گر سنگدلم باز تعلق به تو دارم
هر کعبه ای باید حجری داشته باشد
 
سر می زنم آن قدر به در تا بگشایی
خوب است گداهم حذری داشته باشد
 
از دور خود دور نکن چند گدا را
خوب است که شهر دور و بری داشته باشد
 
قبل از سفر آخرت ای دوست دلم را
بگذار به سویت سفری داشته باشم
 
انگار بنا نیست ببینم تو را
پس بگذار دلم یک خبری داشته باشد
چهار شنبه 5 تير 1392برچسب:, :: 20:1 :: نويسنده : سجاد
چهار شنبه 5 تير 1392برچسب:, :: 19:58 :: نويسنده : سجاد

تصویری ناب از بین الحرمین در نیمه شعبان

چهار شنبه 5 تير 1392برچسب:, :: 10:1 :: نويسنده : سجاد

حتما شما هم درباره چاه عریضه در مسجد جمکران شنیده اید. سوالی که برای بسیاری پیش می آید این است که آیا این چاه مورد تایید حضرت مهدی (عج) است و ایشان دستور حفر این چاه را داده اند؟ سایت مصاف با شیطان در ادامه به تحقیق در این مسئله پرداخته است…

عریضه نویسی» بمعنی عرض حال کردن به کسی برای چاره جویی در کاری می باشد که معمولا از سوی فردی که در رتبه پایین تر قرار دارد به کسی که در رتبه بالاتر قرار دارد انجام می گیرد(۱) و در اصطلاح رقعه ای (کاغذی) است که فرد حاجتمند آن را یا خطاب به خدا می نویسد و در آن خدا را به حق و منزلت معصومین برای برآورده شدن حاجتی سوگند می دهد و یا مستقیما خطاب به حضرات معصومین (ع) بخصوص امام عصر (عج) نوشته می شود که آنها را واسطه قرار داده و برآورده شدن حاجت و یا رفع گرفتاری خود را از آنها می خواهد، و سپس در آب روان، دریا، چاه آب و … می اندازد.
گاهی افراد جامعه با یک سلسله نیازها و گرفتاری ها مواجه می شوند که برحسب ظاهر، امکان برطرف نمودن آنها از طریق اسباب عادی میسر نیست، یا حداقل بسیار مشکل است؛ در چنین مواردی به جای ناامید شدن و زانوی غم بغل گرفتن، از ناحیه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام) توصیه شده که از اموری نظیر دعا و توسل کمک گرفته شود. آن گاه برای خود توسل نیز شیوه های مختلفی بیان شده است؛ از جملة آنها نوشتن عریضه است که توسط خود آنها توصیه شده است و سیره و سخن علماء این مطلب را تایید می کند.(۲)
با در نظر گرفتن مطالب گذشته و تأمل در مضمون آیاتی همانند:
«یا أیها الذین آمنوا اتّقوا اللّه وابتغوا إلیه الوسیلة»(۳) ؛ (­ ای کسانی که ایمان آورده‏اید! تقوا پیشه کنید و وسیله‏ای برای تقرّب به خداوند انتخاب‏کنید.)
و آیه «ولو أنّهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤوک فاستغفروا اللّه واستغفر لهم الرسول لوجدوا اللّه توابا رحیما»(۴) ؛ (اگر آنها هنگامی‏که به خود ستم کردند -گناه مرتکب شدند- به سراغ تو آمده، و از خداوند طلب عفو و بخشش می‏کردند، و تو نیز برای آنها طلب عفو می‏نمودی، خداوند را توبه پذیر ورحیم می‏یافتند.)
و همچنین از دقت در مضمون روایاتی نظیر این روایت که می گوید: «چون درمانده و گرفتار شدی پس به حجّت استغاثه کن که او تو را در می‏یابد، و حجّت برای کسی که از او استغاثه کند پناه و فریاد رس است»(۵) اصل حجیه این عمل کاملا روشن می شود.

درمورد چاهی که در مسجد جمکران حفر شده و افراد عریضه های خود را در آن می اندازند، توجّه به چند نکته ضروری است:
۱- آیا عریضه نویسی یک عمل شرعی است و در روایات آمده است؟ هیچ شکی نیست که روایاتی مبنی بر شرعی بودن اصل عمل عریضه نویسی در کتابها آمده است مثلا در کتاب بحارالانوار(۶)، بابی است تحت عنوان «کتابة الرقاع للحوائج إلى الأئمة صلوات الله علیهم و التوسل و الاستشفاع بهم فی روضاتهم المقدسة و غیرها» ؛ (باب نوشتن عریضه برای برآورده شدن حوائج به ائمه علیهم السلام و توسل به آنها و طلب شفاعت از آنها در حرم آنها و موضوعات دیگر) و در آن چند روایت از کتابهای «مصباح الزائر و المصباح کفعمی و البلد الامین» در مورد عریضه آمده است و در کتاب «المصباح» کفعمی هم نظیر چنین بابی وجود دارد(۷) و ذیل آن چند روایت آمده است.
۲- آیا باید عریضه را در چاه انداخت؟ به همان روایات مراجعه می کنیم در یکی از روایات پس از نقل متن عریضه می فرماید: «…ثم تطوی الرقعة و تجعلها فی بندقة طین ثم اطرحها فی ماء جار أو فی بئر فإنه سبحانه یفرج عنک» نامه عریضه را می پیچی و در میان گل قرار می دهی و در آب جاری یا در چاهی می اندازی همانا خدای سبحان گشایشی حاصل می فرماید.
همچنین در روایت دیگری آمده است: «…ارمها فی النهر أو البئر أو الغدیر تقضى حاجتک إن شاء الله تعالى» عریضه را در نهر آب یا در چاه و یا چشمه ای می اندازی خداوند انشاءالله حاجت شما را برآورده می کند.» و در روایات دیگری هم تعبیر: «…ثم ترمی فی بئر عمیقة أو نهر …» چاه عمیق آمده است، بنا براین انداختن عریضه در چاه هم عملی شرعی است و در روایات به آن دستور داده شده است.
۳- اما در مورد اینکه آیا باید عریضه را در چاه جمکران انداخت و آیا این چاه به دستور امام زمان(عج) حفر شده است؟ جواب یقینا منفی می باشد و شاید بخاطر اینکه در مسجد جمکران فرد در یک حال معنوی خاصی قرار می گیرد و دنبال عرض احوال و حوائج خود به مولای خود می افتد و از آنجا که از دوران غیبت صغری نامه نویسی به امام زمان علیه السلام معمول بوده به فکر نوشتن عریضه به ایشان می افتد، متولیان مسجد چاه را برای این حفر کرده اند تا در آن بیاندازند و وسیله ای باشد برای یاد آوری این عمل کاملا شرعی به افراد و جا انداختن آن در میان جامعه شیعه ولی همچنان که در آن محل هم نوشته شده است، این چاه موضوعیت ندارد و چاه امام زمان عجل الله نیست و به هیچ وجه توسط ایشان یا به دستور ایشان حفر نشده است بلکه یک چاه معمولی است و لازم نیست حتما در این چاه انداخته شود بلکه در هر چاهی یا آب روانی می توان انداخت.(۸)


 

پی نوشت:

(۱) . الرائد، ج ۲، ص ۱۱۸۳ ؛ فرهنگ معین، ج ۲، ص ۲۲۸۸ (به نقل از عریضه نویسی، سید صادق سید نژاد، ص ۱۵)
(۲) . برای اطلاع از آن به کتاب نجم الثاقب میرزا حسین نوری ص ۴۲۱ ؛ جنه المأوی، ص ۲۴۸ ؛ دارالسلام، ج ۲، ص ۲۶۴ مراجعه کنید.
(۳) . سوره مائده، آیه ۳۵٫
(۴) . سوره نساء، آیه ۶۴٫
(۵) . نجم الثاقب، ص ۷۸۷٫
(۶) – بحارالانوار، ج‏۹۹، ص ۲۳۱٫
(۷) – المصباح، الکفعمی، ص ۳۹۶ ، «الفصل السادس و الثلاثون فی صلاة الحوائج و الأدعیة فی ذلک و رقاع الاستغاثات».
(۸) . گردآوری توسط: گروه تحقیقات معارف اسلامی

سایت مصاف با شیطان

چهار شنبه 5 تير 1392برچسب:, :: 8:57 :: نويسنده : سجاد

 

دانلود نوای سایت در پست قبلی

راستی تا 14 تیر وبلاگ بروز رسانی می شود و 14تیر اخرین پست قرار می گیرد .

 

 

      سایز بزرگ عکس ها در ادامه مطلب

 

       

 



ادامه مطلب ...
دو شنبه 3 تير 1392برچسب:, :: 23:21 :: نويسنده : سجاد

با سلام خدمت عزیزان و دوستان عزیز ....

فکر کنم پریشب بود که مطلبی با عنوان چند خطی در مورد حجاب نوشتیم . که مورد لطف دوستان ،قرار گرفتیم ،خلاصه از طریق ایمیل واقعا این همه نا سزا گفتن رو نداشت

از اونجایی که به حرف دیگران کاری نداریم و کار خودمون رو انجام می دیم به هیچ عنوان نمی خواستیم مطلب رو عدم نمایش بزنیم ولی به توصیه بزرگواری این مطلب رو عدم نمایشش رو 

کلیک کردیم و رفت

بعضی از دوستان به ما می گفتند وبلاگ ما میایم مطالبش رو می خونیم ولی نظری نمی دیم ولی این رو بگم یک :نظر دادن واسه ما یه نیروی قوی هستش که بیشتر مطلب بذاریم دو مطلب

وبلاگ رو اون شخصی که من می خوام بخونتش کافی و بس و نظر دادن شما مهم نیست .

در این چند روزه با خبر شدیم بعضی از ..........از دست ما و حرفای ما ناراحتند. ما از همین جا ازش عذر خواهی می کنیم . و امیدوارم ما رو حلال کنند .البته یه چیزایی هستش که ما باید بگیم

،نگیم فکر می کنن اره.....

میلاد امام مهدی رو به همه عزیزان تبریک می گم و این شعر زیبای حاج رضای عزیز تقدیم به همه:

عطر خوشت حس می شود هر سحر از کوچه های ما .مولای من وقتی تو می کنی گذر از کوچه های ما،آقا بیا ای بیقرار  گریه شب های کربلا ،یا ابن الحسن ای تکیه دار روضه آقای سر جدا،

هر شب بزن ما را گره به پرچم ارباب کربلا ،خیمه نشین،خیمه نشین هر شب مهتاب کربلا ،آقای من در سینه موج می زند اندوه بیکران ،آقای من عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان

اللهم عجل لولیک الفرج             

  دانلود مداحی نوای سایت:

bani.sajad.mp3

با خبر شدیم      

   

 

نيمه شعبان ۱۳۹۲

 

مكان : سوريه . دمشق . منطقه ی زينبيه

 

 حرم مطهره ی أخت الحسين زينب الكبري سلام الله عليها

 

کربلایی حمیدرضا علیمی هم اکنون در سوریه و جان فدایی

 

حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) هستند

 

دعا برای سلامتیشان فراموش نشود

شنبه 1 تير 1392برچسب:, :: 11:38 :: نويسنده : سجاد

 

دانلود مناجات  ویژه ولادت حضرت مهدی(عج) با نوای حاج عبدالرضا هلالی به صورت صوتی :

دانلود صوت مناجات (۱٫۶۵ مگابایت)

 

دانلود نماهنگ سایتون سنگین مولا:

 

مناجات شعبانیه با صدای میثم مطیعی | دانلود فایل

یک شنبه 26 خرداد 1392برچسب:, :: 1:35 :: نويسنده : سجاد

 

خدا کنه رنگ بوی امام حسین از کشورمون رخت برنکنه. خدا کنه وضع فرهنگیمون بدتر ازین نشه

مردم به دکتر جلیلی نه گفتند، چرا که به دنبال زندگی و سلامی دوباره به زندگی بودند. دکتر جلیلی باید بداند که مردم بیش از هر چیز دیگری طالب زندگی خوبند!

به مالک بگویید برگردد....

به حضرت ولیعصر بگویید نیاید!عصر،عصر شما نیست.مردم تحمل سختی ندارند،و از عاشورا فقط سینه زنی را بلدند..

امان نامه ای که عباس نگرفت ،مردم ما گرفتند.دکتر جان ناراحت نشو این خاصیت مردم کوفه است.....

ایستادگی ما ادامه دارد.............

 

جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 10:52 :: نويسنده : سجاد

 

 

در دیدار دکتر سعید جلیلی با جمعی از اعضای ستاد دانشجویی که در حسینیه دوکوهه برگزار شد تصویری پشت سر دکتر جلیلی قرار داشت که در آن در کنار عکس شهدای هسته ای وشهید دیالمه عکس رزمنده گمنامی به چشم می آمد ........

بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...
سه شنبه 17 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11:50 :: نويسنده : سجاد

گاهی لازمه....
آدما گاهی لازمه
چند وقت کرکرشونو بکشن پایین
یه پارچه سیاه بزنن درش و بنویسن :
کسی نمرده.
فقط دلم گرفته.....

 

آدم ها برای هم سنگ تمام می گذارند!!
آدم ها برای هم سنگ تمام می گذارند.
اما نه وقتی که در میانشان هستی، نه...
آن جا که در میان خاک خوابیدی؛
«سنگ تمام» را می گذارند و می روند ...!

بقیش در ادامه مطلب



ادامه مطلب ...

حضور حاج عبدالرضا هلالی و دیگر مداحان معروف کشور در دیدار مقام معظم رهبری با مداحان اهل بیت علیهم السلام.

 

 

با کلیک بر روی عکس ها میتونید با اندازه و کیفیت اصلی ببینید.

چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 12:4 :: نويسنده : سجاد

           داستان کوتاه : مادر - کارت پستال مادر

قدری بزرگتر شدم و ناچار باید به مدرسه می‎رفتم و آه در بساط نداشتیم که وسایل درس و مدرسه بخریم. مادرم به بازار رفت و با لباس‎فروشی به توافق رسید که قدری لباس بگیرد و به در منازل مراجعه کرده به خانم‎ها بفروشد و در ازای آن مبلغی دستمزد بگیرد.
شبی از شب‎های زمستان، باران می‏بارید. مادرم دیر کرده بود و من در منزل منتظرش بودم. از منزل خارج شدم و در خیابان‎های مجاور به جستجو پرداختم و دیدم اجناس را روی دست دارد و به در منازل مراجعه می‎کند. ندا در دادم که، “مادر بیا به منزل برگردیم؛ دیروقت است و هوا سرد. بقیه کارها را بگذار برای فردا صبح.” لبخندی زد و گفت:
” پسرم، خسته نیستم.”
و این دفعه سومی بود که مادرم به من دروغ گفت.
به روز آخر سال رسیدیم و مدرسه به اتمام می‎رسید. اصرار کردم که مادرم با من بیاید. من وارد مدرسه شدم و او بیرون، زیر آفتاب سوزان، منتظرم ایستاد. موقعی که زنگ خورد و امتحان به پایان رسید، از مدرسه خارج شدم.
مرا در آغوش گرفت و بشارت توفیق از سوی خداوند تعالی داد. در دستش لیوانی شربت دیدم که خریده بود من موقع خروج بنوشم. ازبس تشنه بودم لاجرعه سر کشیدم تا سیراب شدم. مادرم مرا در بغل گرفته بود و “نوش جان، گوارای وجود” می‏گفت. نگاهم به صورتش افتاد دیدم سخت عرق کرده؛ فوراً لیوان شربت را به سویش گرفتم و گفتم، “مادر بنوش.” گفت:
” پسرم، تو بنوش، من تشنه نیستم.”
و این چهارمین دروغی بود که مادرم به من گفت.
بعد از درگذشت پدرم، تأمین معاش به عهده مادرم بود؛ بیوه‎زنی که تمامی مسوولیت منزل بر شانه او قرار گرفت. می‏بایستی تمامی نیازها را برآورده کند. زندگی سخت دشوار شد و ما اکثراً گرسنه بودیم. عموی من مرد خوبی بود و منزلش نزدیک منزل ما. غذای بخور و نمیری برایمان می‏فرستاد. وقتی مشاهده کرد که وضعیت ما روز به روز بدتر می‏شود، به مادرم نصیحت کرد که با مردی ازدواج کند که بتواند به ما رسیدگی نماید، چون که مادرم هنوز جوان بود. امّا مادرم زیر بار ازدواج نرفت و گفت:
” من نیازی به محبّت کسی ندارم…”
و این پنجمین دروغ او بود.
درس من تمام شد و از مدرسه فارغ‎التّحصیل شدم. بر این باور بودم که حالا وقت آن است که مادرم استراحت کند و مسوولیت منزل و تأمین معاش را به من واگذار نماید. سلامتش هم به خطر افتاده بود و دیگر نمی‏توانست به در منازل مراجعه کند. پس صبح زود سبزی‎های مختلف می‏خرید و فرشی در خیابان می‏انداخت و می‏فروخت. وقتی به او گفتم که این کار را ترک کند که دیگر وظیفه من بداند که تأمین معاش کنم. قبول نکرد و گفت:
” پسرم مالت را از بهر خویش نگه دار؛ من به اندازه کافی درآمد دارم.”
و این ششمین دروغی بود که به من گفت.
درسم را تمام کردم و وکیل شدم. ارتقای رتبه یافتم. یک شرکت خارجی مرا به خدمت گرفت. وضعیتم بهتر شد و به معاونت رییس رسیدم. احساس کردم خوشبختی به من روی کرده است. در رؤیاهایم آغازی جدید را می‏دیدم و زندگی بدیعی که سراسر خوشبختی بود. به سفرها می ‏رفتم. با مادرم تماس گرفتم و دعوتش کردم که بیاید و با من زندگی کند. امّا او که نمی ‏خواست مرا در تنگنا قرار دهد گفت:
” فرزندم، من به خوش‏گذرانی و زندگی راحت عادت ندارم.”
و این هفتمین دروغی بود که مادرم به من گفت.
مادرم پیر شد و به سالخوردگی رسید. به بیماری سرطان ملعون دچار شد و لازم بود کسی از او مراقبت کند و در کنارش باشد. امّا چطور می‏توانستم نزد او بروم که بین من و مادر عزیزم شهری فاصله بود. همه چیز را رها کردم و به دیدارش شتافتم. دیدم بر بستر بیماری افتاده است. وقتی رقّت حالم را دید، تبسّمی بر لب آورد. درون دل و جگرم آتشی بود که همه اعضای درون را می‏سوزاند. سخت لاغر و ضعیف شده بود. این آن مادری نبود که من می‎‏شناختم. اشک از چشمم روان شد. امّا مادرم در مقام دلداری من بر آمد و گفت:
” گریه نکن، پسرم. من اصلاً دردی احساس نمی‎کنم.”
و این هشتمین دروغی بود که مادرم به من گفت.
وقتی این سخن را بر زبان راند، دیدگانش را بر هم نهاد و دیگر هرگز برنگشود. جسمش از درد و رنج این جهان رهایی یافت.
این سخن را با جمیع کسانی می‎گویم که در زندگی‎اش از نعمت وجود مادر برخوردارند. این نعمت را قدر بدانید قبل از آن که از فقدانش محزون گردید.
این سخن را با کسانی می‎گویم که از نعمت وجود مادر محرومند. همیشه به یاد داشته باشید که چقدر به خاطر شما رنج و درد تحمّل کرده است و از خداوند متعال برای او طلب رحمت و بخشش نمایید.
مادر دوستت دارم. خدایا او را غریق بحر رحمت خود فرما همانطور که مرا از کودکی تحت پرورش خود قرار داد.

   مادرم دوست دارم زیاد ،زیاد، زیاد.........

 

چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11:49 :: نويسنده : سجاد

 

 

مردی مقابل گل فروشی ایستاد.او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود .

وقتی از گل فروشی خارج شد ٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه می کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه می کنی ؟

 

دختر گفت : می خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است . مرد لبخندی زد و گفت :با من بیا٬ من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می خرم تا آن را به مادرت بدهی.

وقتی از گل فروشی خارج می شدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضایت بر لب داشت. مرد به دختر گفت : می خواهی تو را برسانم ؟ دختر گفت نه ، تا قبر مادرم راهی نیست!

مرد دیگرنمی توانست چیزی بگوید٬ بغض گلویش را گرفت و دلش شکست. طاقت نیاورد٬ به گل فروشی برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کیلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هدیه بدهد.

شکسپیر می گوید: به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می آوری، شاخه ای از آن را همین امروز به من هدیه کن        

پیوندهای روزانه


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 55
بازدید هفته : 60
بازدید ماه : 141
بازدید کل : 55034
تعداد مطالب : 45
تعداد نظرات : 127
تعداد آنلاین : 1


پخش زنده حرم

ساعت فلش مذهبی مهدویت امام زمان (عج)
زیارت عاشورا
دعای فرج ذکر روزهای هفته جنگ دفاع مقدس
روزشمار محرم عاشورا